سلام اینم عکسهایی زیبا از بنا های تاریخی نوایگان
تقدیم به دوستداران وبلاگ نوایگان طنز در ضمن اگر تصویر جایی دیگر را
دوست دارید ببیند توی نظرات بنویسید
اینم عکس غسال خانه قدیمی نوایگان به درخواست ابی استقلالی
((پیر نو ))قبری که برای مردم نوایگان مقدس است
اما اطلاعات دقیقی از او در دسترس نیست
پیر نو در محل اوتا واقع شده و مردم در سر قبر او شمع روشن میکنند ...
۱- آسیاب آبی قدیمی نوایگان
۲- قلعه تاریخی نوایگان
۳- تنیره سرخ نرسیده به نوایگان از این بنا
برای آبیاری در زمینهای بالا دست آن طرف رودخانه
استفاده میشده است
اونم که بالای تنیره وایساده برادرم حاج عبد الغنی هست !
۴- حمام لای گردو محل شهادت شیخ زکریا انصاری نوایگانی
۵- مقبره شیخ زکریا در قبرستان بالایی نوایگان
سلام با تشکر از تصاویری که گذاشتید اگر تصویر حمام عمومی و نمازخانه قدیمی نواگون را دارید توی وبلاگتون بگذارید ممنون میشم.
سلام از اینکه نظر دادید ممنونم باشه چشم .
سلام آقای قانعی عکس امام زاده نوایگان هم اگه در دسترست هست بگذار.
آقای انصاری نوایگان که امام زاده نداره !!!!!!
باشه حالا اگه امام زاده ای غیر از این سراغ داشتی آدرسشو بده بریم زیارتش
البته شاید منظورت پیر نو
باسلام ؛خسته نباشی؛عکس های جالبی بود؛عکس غسالخانه قدیم ومدرسه قدیمی راهم بزار
سلام استقلالی درود بر شما
عکس غسالخانه را گذاشتم ولی عکس مدرسه قدیمی را قبلا گذاشتم در پست (نوایگان و تخم مرغ چهت )
سلام حاج آقا قانعی
تصاویر بسیار جالبی بود
یه شعری هم راجع به دوران مدرسه گفتم که فعلا نیمی از اونا گذاشتم و ادامه ی اونا بعدا خدمتتون ارائه میدم
یا علی
یادم میاد یه روز بابام کیفی خرید اومد خونه
گفت که پسر گل من باید بره درس بخونه
میون اون کیف قشنگ چند تا مداد رنگی بود
تو دستای بابای من یه ارسی قشنگی بود
بابام میگفت مدرسه ها چند روز دیگه وا میشه
کلاس و راهرو و حیاط پر از سر و صدا میشه
یادم میاد روز نخست مدیر مدرسه میگفت
هر کی که خوب درس بخونه میشه زرنگ و نمونه
معلم اولمون آدم با مرامی بود
دعوا میکرد ما را ولی فقط به فکر یاری بود
یادش بخیر اون قدیما الفبا و تخته سیاه
موقع تفریح که می شد شیرجه روی صندلی ها
خلاصه تر برات بگم از لوحه ها که رد بشم
کوکب خانم یادم میاد دلم غذاهاشو میخواد
نوشته بود تو پخت و پز یک زن با صلیقه ایست
هر چی هنر داشته باشه مثل بی بی من که نیست
اوگرموهاش حرف نداره خاگ روی چورک میزاره
وقتی میری دیدن او تو کاسه تخمک میزاره
بریم سر قصه ی درس با من بیا اصلا نترس
با رنج و زحمت دویدیم تا که به پنجم رسیدیم
ریز و کوچک بودیم ولی با بچه ها قد کشیدیم
تو پنج سال دبستان بهار پاییز زمستان
با خاطرات شیرین هم شاد بودیم هم غمگین
ادامه دارد . . . .
سلام گمنام طاعات و عباداتت قبول حق.
شعر زیبایی بود آفرین
دستت درد نکنه منتظر قسمت بعدش هستیم.
سلام؛به خاطرگذاشتن عکس متشکرم؛موفق باشی
سلام وبلاگتون زیباست
دم گمنام هم گرم
یاد ریگ بالی و سنگ چل چل بچه باز و قوتورو و گوده بازی و چوغ کیلی و بیگیر بیگیرو و پولولوچ پولولوچ و هفت سنگو و ... بخیر
سلام دم شما هم گرم.
واقعا یادشون بخیر
از اینکه نظر دادید ممنونم
سلام واقعا عالی بود
خوشا بادم پسکو خوشا کوت کم
حیفه کناراه نداره خفیشه باکینی
خوشامیمون خوشا نواگون
بعضیا میگن: ملسید وسرکوتکو کردو اتروشید پتی کرچید
تینم
سلام ممنون
نظر شما هم خیلی عالی بود.
گفتم غم تو دارم
گفتا چشت درآید!
گفتم که ماه من شو
گفتا دلم نخواهد!
گفتم خوشا هوایی کزباد صبح خیزد
گفتا هوای گرمیست! اَه اَه! عرق درآمد!
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا برو به سویی، تا گلّ نی درآید!
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سرآمد
گفتا که ای وای دیرشد! داد مامان درآمد
قشنگ بود ممنون.